ایلیا

ایلیا جان تا این لحظه 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن دارد

به مامان ایلیا کمک کنید

سلام به مامانای عزیز،بعد اون اتفاقی که واسه پسرم افتاد دیگه من مامان قبل نیستم خیلی کم حوصله شدم همش توی وجودم ترس هست که نکنه خدای نکرده باز........نمیخوام تکرارش کنم ،باایلیارفتارم خوب نیست کوچکترین شیطونی بکنه دعواش میکنم اونم لجباز بیشتر منو حرص میده، خیلی دوس دارم بدونم شما اگه جای من بودید چیکار میکردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ،اگه پیشنهادی نظری باشه که بدونم باید چیکار کنم بهم بگین نه تنها ناراحت نمیشم خیلی هم خوشحال میشم باتشکر


تاریخ : 26 مرداد 1392 - 02:30 | توسط : مامان ایلیا | بازدید : 1315 | موضوع : وبلاگ | 27 نظر

  • عزيز دلم تو ماهي و اخلاقتم خيلي خوبه و مطمئنم اين يه تلقينه كه فكر ميكني رفتارت با ايليا خوب نيست اينم فقط به خاطر اينه كه يه كم بي حوصله شدي. فدات شم به روزايي كه ايليا درد ميكشيد فكر كن ديگه نميتوني به خودت اجازه بدي باهاش بدرفتاري كني. قدر چيزايي را كه داري هميشه بدون.
  • من نمیدونم چه اتفاقی واسه ایلیا جون افتاده . اما شیطنت بچه ها تو این سن و سال طبیعیه و فقط صبر و تحمل میتلبه که متاسفانه شما حوصلتون رو از دست دادین . امیدوارم زودتر مشکلتون حلشه تا شما و ایلیا جون اذیت نشین .
  • فکر کنید یه اتفاقی بوده و افتاده و حالا تموم شده و رفته. از اون حادثه اگه شما ناراحت شدید ایلیا هم بیشتر ناراحت شده چون اون درد رو هم تحمل میکرده. الان شاید با شیطنت زیاد می خواد تلخی اون حادثه رو از ذهنش پاک کنه. به هر حال اون بچه ست و روش خودشو داره شما هم بعنوان یه مادر وظیفه دارید که کمکش کنید تا فراموش کنه. با کتاب خوندن، بازی کردن،پارک بردن یا حتی درست کردن غذاهایی که دوست داره و از همه مهمتر صبوری در مقابل کاراش
  • سلام مامانی به هرچی که فکرکنین همون اتفاق میفته.پس سعی کنید همیشه به افکار مثبت فکرکنید و منفی هارو ازخودتون دورکنید.با مامان امیرارشاجونم موافقم.
  • مامانی اتفاقی بوده وافتاده وتمام شدورفت خداروشکر...بانظرمامان امیرارشا جونم موافقم پس سعی کنید باشرایط ایلیا جونم کناربیایید.موفق باشید!!!
  • به جمع دوستان من خوش اومدي ايليا جون !
  • من نمی دونم چه اتفاقی برای ایلیا جون افتاده من دوران کودکی سختی داشتم یعنی اصلا یادم نمی یاد روزهای خوبی هم تو کودکی داشتم مادرم و پدرم خیلی مهربان بودن اما دخالت های خانواده پدری زندگی رو برما تلخ کرده بود حالا سالها از اون روزها گذشته اما یه زخمی به دلم نشسته که جگرمو می سوزونه نمی تونم ببخشمشون فکر انتقام هم نیستم فقط منتظر انتقام خدا هستم تو رو خدا بذارید بچه هاتون بچگی کنن تا مثل من حسرت به دل نباشن.
  • منم نمی دونم چه اتفاقی واستون افتاده،اما می دونم حالا که اون مقطع رو پشت سر گذاشتین،نباید حال خوش الان رو با فکر گذشته و ترسیدن ازش خراب کنین.قدر سلامتی خودتون و ایلیا جون رو بدونین.می دونی چندتا مادر آرزو دارن بچه شون مثل ایلیاجون شیطنت و لجبازی کودکانه داشته باشه،اما تنش سالم باشه؟بچه ها تو بعضی مقاطع لجباز و بی حوصله میشن.فقط صبر و تحمل شماست که کارسازه و می تونه به ایلیا کمک کنه.بهتره براش ورزش و سرگرمی در نظر بگیرین که هم وقتش رو حسابی پر کنه و هم انرژیش رو تخلیه کنه.
  • خیلی متاسف شدم.البته خدا رو شکر.این طور که به نظر می رسه،آسیب جدی ندیده.حالت رو درک می کنم و بهت حق میدم بعضی وقتا کم بیاری.اما سعی کن فراموش کنی و واسه خودت و ایلیا جون لحظات شادی فراهم کنی.با هم گردش و تفریح برین.خرید کنین.بازی کنین.اون حادثه تموم شده با همه ضررها و آسیب هایی که اون موقع دیدین.حالا اگه الان نخوای رهاش کنی،مطمئن باش آسیب های روحی و روانی گریبانگیرت میشه.حیفه که الانت رو هم فدای اتفاقات تلخ گذشته کنی.
  • مامانی فقط به این فکر کن که از بد،بدتر هم هست.
    مراجعه به روانشناس هم میتونه گزینه خوبی باشه.
  • هم ناراحت شدم وهم خوشحالم كه ايلياي نازم خوب شده .چرا براي چيزي كه قرار نيست ديگه اتفاق بيفته و تكرار بشه حرص مي خوريد وزندگي رو براي خودتون وايليا جون تلخ مي كنيد به اين فكر كنيد كه براي هر كس تو زندگي اتفاق بد ميفته كه اين اتفاق بد براي ايليا جون قبلا افتاده خداروشكر كه به خير گذشته .
  • مامانی به گذشته فکر نکن از خدا بخواه کمکت میکنه به اتفاقات خوب فکر کنی
  • مامانی این سن بچه ها خیلی حساسه.بهترین خاطراتشون اخلاقیاتشون عادتاشون همه تو این سن شکل میگیره.باید انقدر اروم و صبور و شاد باشی که بهترین دورانو واسه پسر ماهت بسازی که واسش یه فرشته مهربون و الگو باشی نه کسی که حوصلشو نداره و دعوا میکنه.بهترین زمانتو باش بزار و کلی بازی شاد باهاش بکن.حادثه خبر نمیکنه.از اینده کسی خبر نداره پس الان خودت و پسرتو با نگرانیهات خراب نکن عزیزم.ایشالا همیشه سلامتی باشه بدون اتفاق بد.ببخشید پر حرفی کردم.بووووووووووووووووووس
  • مامانی این سن بچه ها خیلی حساسه.بهترین خاطراتشون اخلاقیاتشون عادتاشون همه تو این سن شکل میگیره.باید انقدر اروم و صبور و شاد باشی که بهترین دورانو واسه پسر ماهت بسازی که واسش یه فرشته مهربون و الگو باشی نه کسی که حوصلشو نداره و دعوا میکنه.بهترین زمانتو باش بزار و کلی بازی شاد باهاش بکن.حادثه خبر نمیکنه.از اینده کسی خبر نداره پس الان خودت و پسرتو با نگرانیهات خراب نکن عزیزم.ایشالا همیشه سلامتی باشه بدون اتفاق بد.ببخشید پر حرفی کردم.بووووووووووووووووووس
  • ایشالا هیچ وقت اون اتفاق تلخ دیگه رخ نمیده...
    عزیزم یه کم حوصله و صبوری میتونه مشکلات رو حل کنه...
  • عزىزم سعى کنىد گذشته رو فراموش کنىد.و نگران اىنده اى که معلوم نىست چى باشه خودتونو ناراحت نکنىد,حتما شما هم وقتى بچه بودى ىه شىطنتاىى داشتى و از بزرگتراتون انتظار داشتىن که شمارو درک کنند حتى وقتاىى که اشتباه مىکردىن
    اىلىاجونم علاوه بر اىن که ىه بچه است و خوب و بد رو اونطور که باىد تشخىص نمىده روزاىى رو گذرونده که شاىد واسه هرکسى پبش نىاد.پس شما هم باىد درکش کنىد و براش خوصله به خرج بدىد.وقتى که از ىه رفتار خوب شما خوشحال مىشه لبخندس مىتونه انگىزه ى رفتار خوب بعدى شما باشه. ىه لحظه لبخند بچه ها تموم غصه هارو از دل مامانا پاک مىکنه
  • با سلام پسر خود را به مکان های ازاد برید و با ان قدم بزنید.
  • شما یک پیغام گذاشته بودید من کامل متوجه نشدم من اسمم معین است و موضوع وبلاگم برای تمام سنین 6 الی15 است .کامل توضیح دهید.
  • اىشالله مامانى:-*
  • صبر
  • راستى مامانى مىگن غسل حضرت زىنب آدم رو آروم مىکنه چون اىشون خىلى صبور بودن
  • عزیزم ما تو روانشناسی به این میگیم ptsd (یعنی اضطرابی که بعد از یک حادثه پیش میاد) اصلا نگران نباش اما من فکر میکنم برای راحتر شدن وخلاصی از این فکر هم برای خودت هم برای ایلیا گل بهتره شما به یک روانشناس یا مشاور رجوغ کنی که در برطرف کردن این حس بهت کمک کنه .اما عزیزنم بدون که قرار نیست اون حادثه ودباره تکرار بشه وایلیا دیگه سلامته .موفق باشی
  • به خدا توکل کن و به خودت و پسر گلت اعتماد کن صبور که باشی دنیا راحتتر میگذره
  • عزیزم به خدا توکل کن ،هیچ کس از آینده خبر نداره ،بهترین لحظات خودت و پسرت رو با وسواس خراب نکن ،فقط مواظب ایلیا جان باش ،او رو از شیطنت کردن محروم نکن عزیزم
  • مامانی گذشته ها گذشته و قرار هم نیست که تکرار بشه شما به روزهای خوب فکر کن تا می تونی با ایلیا جون بازی کن به سه دلیل " اول اینکه وقتی با بچه ات بازی می کنی کلی پالس مثبت ازش می گیری شاید خسته بشی ولی کلی انرژی می گیری دوما خیلی لذت بخشه و شما هم بیکار نمیشی که افکار منفی داشته باشی سوم اینکه وابستگیتون بیشتر میشه و بهتر حرفت رو گوش میکنه امتحان کن جواب میده مثل داستان راز ما با فکر کردن افکار منفی رو مثل آهن ربا جذب می کنیم پس خودت انرژی مثبت داشته باش و منفی نباش
  • عزیزم سعی کن فقط مثبت فکر کنی و از خدا بخواهی که بچه‌ات رو حفظ کنه. ایمان داشته باش و بعد آسوده بذار ایلیا جون بچگی‌ کنه.
    به هر چی فکر کنی سرت می‌آد پس فقط مثبت فکر کن.
  • هر چی پیجتو گشتم نفهمیدم چه اتفاقی افتاده عزیزم.ولی ما بزرگترا باید از بچه هامون یاد بگیریم که هیچ زخمی نمیتونه مانع پیشرفت شون بشه و بترسوندشون. پس نترس و فقط از دور بزرگ شدن فرزندت رو نظاره کن.

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام